طلافروشان پرماجرا

#خاطره_بازی

چندین سال پیش با مدیر فروش یکی از برند های معروف طلا فروشی که در اکثر نقاط ایران شعبه دارن , سلام و علیکی داشتم . یادمه یبار میخواستم وارد فروشگاهشون بشم . اما هرچقدر زنگ میزدم , در رو به روم باز نمیکردن و همون آقای مدیر فروش از داخل فروشگاه هی برام چشمو ابرو تکون میداد !

با خودم گفتم خدایا چرا اینجوری میکنه ؟؟؟ چرا در رو باز نمیکنه ؟؟؟ چرا هی چشمو ابرو تکون میده ؟؟؟ خلاصه از داخل شدن ناامید شدم و تصمیم گرفتم برگردم .

هنوز ده قدم دور نشده بودم که دیدم یکی داره صدام میکنه آقای آزموده آقای آزموده . برگشتم نگاه کردم و دیدم همون آقای مدیر فروش هست . کلی معذرت خواهی که ببخشید در رو باز نکردم و دلیلی داشته .

گفتم دوست عزیز چه دلیلی ؟ منو جلوی فروشنده هات و مشتریات ضایع کردی ! دوباره کلی معذرت خواهی و اینکه الان میگم خدمتتون .

گفتم بفرمایید . گفت همونطور که میبینید ما 3 تا فروشنده خانم داریم که تازه کار هستن . هرچقدر بهشون میگم کتاب شما رو مطالعه کنن و فرمول ها و نکات رو یاد بگیرن , اینا تنبلی میکنن (واسه دوستانی که در جریان نیستن . بنده کتابی تالیف کردم که تمام فرمول ها و نکات مربوط به طلا و سکه در داخل اون اومده . متاسفانه کتابی برای فروش باقی نمونده که به شما دوستان تقدیم کنم )

حالا بیا و یه لطفی کن و بگو بازرس اتحادیه هستی . از اینا چند تا سوال سخت بپرس و اگر بلد نبودن جواب بدن , تهدیدشون کن که اگه دفعه دیگه بیای و بازم نتونن به سوالات جواب بدن , میتونی دستور اخراجشون رو صادر کنی . دلیلشم اینه که فروشنده ها باید تمام فرمولها و نکات مربوط به طلا رو بلد باشن و اگر اشتباهی انجام بدن , آبروی اتحادیه میره .

خبببببب . منم که سرم واسه این چیزا درد میکرد ! اتفاقا همون روز با کت و شلوار و ته ریش و کیف اداری بودم و قیافم کاملا با این بازرسا مطابقت داشت . از طرفی با یکی از اعضای اتحادیه بطور روزانه در ارتباط بودم و کاملا در جریان زیر و بم اتحادیه بودم و در صورت لزوم میتونستم یکی دو تا بحث اتحادیه ای پیش بکشم تا کمترین شکی بهم نکنن . خلاصه گفتم در راه خدا و برای رضایت مومنان , برم یکم این دخترارو بترسونم و توی دلم بهشون بخندم تا درس عبرتی گردد برای آیندگان و دیگر فروشندگان !

رفتیم داخل فروشگاه . مدیر فروشگاه منو معرفی کردن … ایشون آقای آزموده هستن و بازرس اتحادیه و اومدن از شما خانمها تست بگیرن . ینی همون لحظه متوجه شدم که 2 تا از فروشنده ها گرخیدن . تو دلم گفتم حالتونو جا میارم !

از اولی شروع کردم به پرسیدن . عمدا سوالارو میپیچوندم که گیج بشن و نتونن جواب بدن ! حتی جواب بضی از سوالامو , خودمم بلد نبودم ! نفر اولی که مث چی داشت عرق میریخت و به تته پته افتاده بود . نفر دومی هم تعریفی نداشت . نفر سومی تا حدودی بهتر بود .

رومو کردم سمت مدیر فروش و با تشر گفتم جناب … این چه وضعیه ؟ مایه تاسفه . شما با این فروشنده هاتون آبرویی برای صنف نذاشتید . چهار تا محاسبه ساده بلد نیستن . اون بنده خدام فیلم بازی میکرد و هی میگفت شرمندم . عفو بفرمایید . توبیخشون میکنم . ازون طرفم رنگ خانوما مث گچ سفید شده بود .

با تهدید گفتم این دفعه رو نادیده میگیرم . اما هفته آینده میام و دوباره از فروشنده هاتون تست میگیرم . اگر بلد بودن که هیچ , اما اگر دوباره اینجوری بخوان جواب بدن , از طرف اتحادیه مسئول هستم که فروشنده هاتون رو اخراج کنم . چون اگر در محاسبات و ثبت فاکتور اشتباهی انجام بدن , آبروی اتحادیه و صنف میره . اون خانومای فروشنده هم کلی ببخشید و تکرار نمیشه و تا هفته دیگه همه چیو یاد میگیریم و ازین حرفا .

بهمراه مدیر فروش اومدیم بیرون . پرسیدم چطور بود ؟ گفت لعنتی چنان فیلم بازی کردی که خودمم داشتم شک میکردم نکنه واقعا بازرس اتحادیه هستی ! خلاصه دیگه نرفتم خبر بگیرم چیشد و چطور شد . اما شک ندارم اون خانومای فروشنده از ترسشون چنان اطلاعات خودشونو بالا بردن که لابد تا الان به درجه اجتهاد رسیدن !

نوشته شده توسط : ایمان آزموده

  • مدیریت سایت
  • ۱۴۰۱/۰۷/۱۳
  • 136
  • 0

مطالب مرتبط

تعداد دیدگاه ها (0)