#خاطره_بازی
خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم از قول یکی از اعضای اتحادیه طلا و جواهر مشهد هست که چندین سال پیش واسم تعریف کرده بودن . پس من این ماجرا رو از طرف ایشون واستون نقل میکنم .
یکی از روزا که طبق معمول در اتحادیه و با همکاران مشغول انجام کارای روزانه بودیم , از دفاتر یکی از خیریه ها مراجعه کردن و درخواست مقداری کمک مالی داشتن . اما چون در اون زمان , آخرین بودجه ما به خرید اتاق کنار اتحادیه و اضافه کردنش به محل فعلی صرف شده بود و مبلغ چندانی باقی نمونده بود , بنابراین قرار شد به محض رسیدن اولین نقدینگی , بخشی از اونو به خیریه مورد نظر اختصاص بدیم .
از این موضوع گذشت و ساعتی بعد اطلاع دادن که دو نفر از همکاران صنف برای رفع اختلافی که بینشون پیش اومده , به اتحادیه مراجعه کردن .
داستان از این قرار بوده که یکی از این همکاران قصد کناره گیری از شغل طلافروشی و فروش گاو صندوق مغازشو داشته و اون همکار دیگه , قصد راه اندازی مغازه طلافروشی داشته و قرار بر این بوده که اون گاو صندوق پر ماجرا توسط یکی فروخته بشه و توسط دیگری خریداری بشه .
اما مشکل اینجا بود که همکار فروشنده , رمز گاوصندوقشو فراموش کرده بوده و همکار خریدار چون تا زمان راه اندازی فروشگاهش زمان زیادی باقی مونده بوده , سخت گیری نکرده و باز شدن گاو صندوقو به زمان راه اندازی مغازش موکول کرده بود . طی این مدت گاو صندوقو به مغازش انتقال داده و امورات مربوط به دکوراسیون فروشگاهشو به اتمام رسونده بود . ضمنا طراحی دکوراسیون و اندازه گاوصندوق به صورتی بوده که اگر به هر دلیلی قصد خارج کردن گاوصندوقو از مغازش میداشت , مجددا باید مقداری خرابکاری انجام میداد .
حدود سه ماه میگذره و مغازه طلافروشی آماده میشه که شروع به کار کنه . خریدار از فروشنده درخواست رمز گاوصندوقو میکنه اما در طی این مدت , فروشنده به کلی رمزو فراموش کرده بوده . بنابراین دست به دامان قفل و کلید ساز میشن اما کلید ساز تقاضای دستمزدی میکنه که رقم نسبتا بالایی بوده . حالا هم فروشنده و هم خریدار , دیگری رو مسئول پرداخت این مبلغ میدونستن . بطوری که فروشنده میگفت من گاو صندوقو با همین وضعیت فروختم و اگه مایل نیستی گاوصندوقو پس بده و خریدار هم میگفت باید گاوصندوقو باز میکردی و تحویل میدادی و پس دادن گاو صندوق باعث تخریب ورودی مغازه و کلی خرج میشه و نهایتا چون این دو نفر به تفاهم نرسیدن , ناچارا به اتحادیه مراجعه کردن .
در اتحادیه پس از صحبت با طرفین اینطور توافق میشه که هرکدوم , نصف دستمزد کلیدسازو بدن و قضیه فیصله پیدا کنه .
خلاصه امر پس از اینکه خریدار کلید ساز رو میبره مغازش و در گاو صندوقو باز میکنه , می بینه یک قطعه طلا بصورت آبشده با وزنی در حدود دویست و هفتاد گرم درون گاوصندوق قرار داره که فروشنده گاوصندوق کاملا وجود چنین طلایی رو فراموش کرده بوده !
خریدار گاوصندوق بدون لحظه ای درنگ طلا رو به اتحادیه میبره و تحویل مسئولین اتحادیه میده . اتحادیه هم فروشنده رو احضار میکنه و طلارو تحویلش میده و فروشنده گاوصندوق به خریدار گاوصندوق بابت این درستکاری قصد دادن پاداش میکنه اما خریدار از دریافت پاداش امتناع میکنه .
در نهایت فروشنده گاوصندوق یه چک چندین میلیونی مینویسه و تحویل اتحادیه میده و اتحادیه اون چک رو به اون خیریه ای که در ابتدای ماجرا ازش گفتم تحویل میده .
حالا نتیجه اخلاقی این ماجرا چیه ؟ شما بگید .
نوشته شده توسط : ایمان آزموده