حلقه ازدواج پر ماجرا

#خاطره_بازی

اون قدیما یه مشتری داشتیم که خانم جوونی بودن و از همسرشونم جدا شده بودن . یه روز ظهر اومدن و یه حلقه مردونه دادن به دستم و گفتن که من دارم ازدواج میکنم . این حلقه مال شوهر قبلیم بوده و بذارینش قاطی حلقه های خودتون و عصر که با شوهر جدیدم میام , اصرار کنین این از همه بهتره تا همینو برداره .

 

گفتم اگه اینو پسند نکردن و یکی دیگه انتخاب کردن چی ؟؟؟ گفت نه تورو خدا راضیش کنین همینو برداره . من الان پول خرید حلقه ندارم .

گفتم بااااشه . تمام تلاشمو میکنم . حلقه رو یه ترو تمیز کردیم و گذاشتیم قاطی حلقه های خودمون و قرار شد ایشونم عصر با شوهرشون تشریف بیارن .

عصر شد و با شوهرشون تشریف آوردن . منم انگار از همه چی بی خبرم گفتم در خدمتم . گفتن که واسمون حلقه مردونه بیارین . حلقه ها رو آوردم و دقایقی منتظر شدم تا یکی یکی مدلهارو تست کنن . بعدش خانومه اشاره کرد که حالا نوبت توئه و هنر خودتو به معرض نمایش بذار !

منم دیگه شروع کردم به تعریف و تمجید از نمونه هامون و دست گذاشتم روی همون حلقه که صحبتش بود . گفتم این مدل , جدید ترین کارمونه و همین امروز ظهر به دستمون رسیده . خلاصه کلی از محاسنش تعریف کردم . شوهره دستش گرفت و یه نگاهی کرد و گفت نه اینو نمیخوام و زاررررت دست گذاشت روی گرونترین حلقه !

منو اون خانومه جفتمون رنگمون پرید . خانومه سریع چشمو ابرو تکون داد که پس چراا وایساااادی ؟ یالا دیگه یه حرکتی بززززن . منم حلقه رو از دست شوهره گرفتمو گفتم این بدرد شما نمیخوره . کلی دلیل آوردم که همون حلقه قبلیه بهتر از اینه .

خلاصه با خانومه کلی رو مخ شوهره کار کردیم تا داشت راضی میشد . یهو همکارم از بیرون اومد داخل مغازه و از همه چی بیخبر بود . همیشه هم خودشو نخود هر آش میکرد . تا فهمید اینا قصد خرید حلقه دارن دست گذاشت رو همون حلقه گرونه و گفت چرا اینو نمیبرین ؟ ینی اون لحظه بهمراه خانومه میخواستیم خرخرشو بجویییم !

شوهره هم گفت آره منم نظرم همینه ولی اینا نمیذارن ! به همکارم اشاره کردم تو برو پی کارت و بذار منم کارمو بکنم . دیگه به هر جون کندنی بود راضیش کردیم حلقه شوهر سابق رو بندازه دستش و دهنشم ببنده .

نوشته شده توسط : ایمان آزموده

  • مدیریت سایت
  • ۱۴۰۱/۰۷/۱۳
  • 169
  • 0

مطالب مرتبط

تعداد دیدگاه ها (0)